ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
صدای «فزت ورب ال...» به گوش آمد و آه به حـق رسـیـدی عـلـی! لا الـه الا الله چگـونه بعد تو از هم نپـاشد این دنیا؟ چگونه سر کند این خاک با غمی جانکاه؟ تو را چنان که تویی در جهان کسی نشناخت نـبـود هـیـچ کس از جـایـگـاه تـو آگـاه عزا گرفته برایت در آسمان خورشید عـجـیب نیـست اگر تا ابـد نـتـابـد مـاه سرت اگرچه به شمشیر کین شکافته شد قسم به وعده حق خون تو نگشت تباه تو دست عدل خدایی چه با فقیر و یتیم چه قـاتلت که به دامان عـدل بُرد پـناه محبت تو فقـط خاص شیعـیانت نیست که داری از همه ادیان چقدر خاطرخواه! به خون نشـسـته در اندوه رفـتنت دنیا به انتـظار تو صدها فرشته چـشم براه سلام زینب و اشک حـسین را برسان بـه دسـت دخـتــر دردانـه رســول الله از او بپرس که آنروز بین کوچه چه شد که میکند ز بیـانش حسن هنوز اکراه همین که جان عزیزت به عرش اعلی رفت ز گـوشـه گـوشۀ دنـیا بـلـند شد ناگـاه، صـدای آه یـتـیـمـان عـالـم از یکسـو ز سمت دیگر دنیا صدای هقهق چاه |